English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (4363 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
nag U فاحشه عیبجویی کردن
nagged U فاحشه عیبجویی کردن
nags U فاحشه عیبجویی کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
natters U عیبجویی کردن
natter U عیبجویی کردن
to pick a hole in U عیبجویی کردن از
henpeck U عیبجویی کردن
nibble at U عیبجویی کردن از
pick U عیبجویی کردن
nattering U عیبجویی کردن
picks U عیبجویی کردن
nattered U عیبجویی کردن
whores U فاحشه بازی کردن فاحشه کردن
whore U فاحشه بازی کردن فاحشه کردن
in the clear <idiom> U آزادانه عیبجویی کردن
to nibble at one's writing U از خط کسی عیبجویی کردن
to pick at any one U از کسی عیبجویی کردن کسیراسرزنش یا استهزاکردن
fornicate U : فاحشه بازی کردن
fornicated U : فاحشه بازی کردن
fornicates U : فاحشه بازی کردن
fornicating U : فاحشه بازی کردن
wench U فاحشه دختر بازی کردن
wenches U فاحشه دختر بازی کردن
knocks U عیبجویی
knocked U عیبجویی
denunciation U عیبجویی
knock U عیبجویی
denunciations U عیبجویی
criticisms U عیبجویی نقدگری
criticism U عیبجویی نقدگری
streetwalker U فاحشه
besom U فاحشه
mademe U فاحشه
madem U فاحشه
whore U فاحشه
cockatrice U فاحشه
fancy woman U فاحشه
lighto'love U فاحشه
harlot U فاحشه
moll U فاحشه
courtezan U فاحشه
courtesans U فاحشه
courtesan U فاحشه
molls U فاحشه
harlots U فاحشه
whores U فاحشه
grass widow U فاحشه
geisha U فاحشه
strumpet U فاحشه
nightwalker U فاحشه
prostitute U فاحشه
rakehelly U فاحشه
geishas U فاحشه
ribald U فاحشه
loon U فاحشه
scarlet woman U فاحشه
tramps U فاحشه
hetaera U فاحشه
tramped U فاحشه
hetaira U فاحشه
tramp U فاحشه
trull U فاحشه
quean U فاحشه
prostitutes U فاحشه
rakehell U فاحشه
drabbest U فاحشه
drabber U فاحشه
drab U فاحشه
callet U فاحشه
prostitute U فاحشه شدن
fancy man U جنده فاحشه
brothels U فاحشه خانه
call house U فاحشه خانه
fancy men U جنده فاحشه
disorderly house U فاحشه خانه
meretricious U وابسته به فاحشه
whorehouse U فاحشه خانه
call girls U فاحشه تلفنی
brothel U فاحشه خانه
whoredom U فاحشه بازی
call girl U فاحشه تلفنی
slattern U فاحشه وار
whoreson U فرزند فاحشه
lupanar U فاحشه خانه
stallions U معشوقه فاحشه
stallion U معشوقه فاحشه
whoremaster U فاحشه باز
bawdy house U فاحشه خانه
meretricious U فاحشه وار
John [American E] [prostitute's client] U مشتری [فاحشه ای]
bordello [American E] U فاحشه خانه
house of ill repute U فاحشه خانه
hackney U فعله فاحشه
prostitutes U فاحشه شدن
magdalen U فاحشه تائب
fancy women U جنده فاحشه
bordel U فاحشه خانه
harridan U فاحشه از کارافتاده
meretriciously U فاحشه وار
hackster U جنده فاحشه
to go to the streets U فاحشه شدن
pugs U ادم محبوب فاحشه
pug U ادم محبوب فاحشه
pot boy U پادو فاحشه خانه
whoremonger U جاکش فاحشه باز
magdalen or lene U فاحشه توبه کرده
townswoman U دختر شهری فاحشه
grunter [Australian E] U زن زیبا ولی کم عقل و فاحشه [اصطلاح روزمره] [ اصطلاح تحقیر آمیز]
chippy U زن زیبا ولی کم عقل و فاحشه [اصطلاح روزمره] [ اصطلاح تحقیر آمیز]
painted woman U زن زیبا ولی کم عقل و فاحشه [اصطلاح روزمره] [ اصطلاح تحقیر آمیز]
goer U زن زیبا ولی کم عقل و فاحشه [اصطلاح روزمره] [ اصطلاح تحقیر آمیز]
tootsie U زن زیبا ولی کم عقل و فاحشه [اصطلاح روزمره] [ اصطلاح تحقیر آمیز]
bimbo U زن زیبا ولی کم عقل و فاحشه [اصطلاح روزمره] [ اصطلاح تحقیر آمیز]
tootsie U فاحشه [اصطلاح روزمره] [ اصطلاح تحقیر آمیز]
bimbo U فاحشه [اصطلاح روزمره] [ اصطلاح تحقیر آمیز]
chippy U فاحشه [اصطلاح روزمره] [ اصطلاح تحقیر آمیز]
goer U فاحشه [اصطلاح روزمره] [ اصطلاح تحقیر آمیز]
painted woman U فاحشه [اصطلاح روزمره] [ اصطلاح تحقیر آمیز]
grunter [Australian E] U فاحشه [اصطلاح روزمره] [ اصطلاح تحقیر آمیز]
bagnio U فاحشه خانه جنده خانه
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
withstanding U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
infringe U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilizing U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstands U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
support U حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
withstood U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilizes U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploits U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
infringed U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
crosses U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
exploit U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
withstand U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
exploiting U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
crossest U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosser U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
woo U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
infringing U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
cross U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
infringes U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilized U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
preaches U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
correct U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
to wipe out U پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
check U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checks U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
to use effort U کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
preach U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preached U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
checked U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
sterilised U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilize U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilising U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
wooed U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
1Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com